حکیم الملک
حَکیمُالْمُلْک، میرزا محمودخان، دولتمرد و پزشک مخصوص مظفرالدین شاه و از رقیبان مهم صدر اعظم امینالسلطان.
محمودخان بروجردی فرزند میرزا علینقی حکیمباشی اصفهانی بود. وی مدتی نزد دکتر تولوزان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه شاگردی کرد و از 1303 یا 1304 ق به جای برادرش میرزا ابوالحسن حکیم باشی، به عنوان طبیب مخصوص مظفرالدین میرزای ولیعهد و با لقب مشیرالحکما عازم تبریز شد. 10 سال بعد که مظفرالدین شاه برای جلوس بر تخت روانۀ تهران شد، محمود خان هم که مانند دیگر اطرافیان ولیعهد منتظر جلوس او بر تخت بود، با لقب حکیمالملک و با همان منصب، شاه جدید را همراهی میکرد (هدایت، 99؛ احتشامالسلطنه، 19، 280؛ نوایی، 2/ 662؛ بامداد، 4/ 35). اگرچه حکیمالملک در بروجرد زاده شده و رشد کرده بود (همانجا)، اما چون سالها در زمرۀ ملازمان و نزدیکان شاه در دوران ولایتعهدیاش در تبریز به شمار میرفت (احتشامالسلطنه، 19؛ سپهر، 1/ 214) و از کسانی بودکه همراه شاه به پایتخت وارد شدند، در دستهبندیهای دربار ناچار از شمار دستۀ ترکها محسوب میشد و بعد از ورود به دربار، سردستۀ این گروه شد و حتى به طمع جانشینی اتابک افتاد (شعبانی، 121).
حکیمالملک بر شاه نفوذ و رسوخی تمام داشت و شاه او را حافظ مزاج خود میدانست (هدایت، 97؛ معیرالممالک، 154؛ سپهر، 1/ 142، 214، 2/ 665، جم ؛ افضلالملک، 56) و همواره او را مشمول توجه و لطف مخصوص خود قرار میداد (سپهر، 1/ 297، 344، 404، 530، 535؛ افضلالملک، 194؛ هاردینگ، 124).
حکیمالملک در بسیاری از دسیسهها و توطئههای دربار حضوری پررنگ داشت و گاه خود آن را رهبری میکرد، و غالباً در عزل و نصبها خصوصاً عزل و نصب صدراعظمها نقشی مستقیم داشت (هدایت، 98؛ نظامالسلطنه، 1/ 279؛ سپهر، 1/ 423، 469، 492، 2/ 662، نیز حاشیۀ 2، جم ؛ کاساکوفسکی، 139)، تا آنجا که به او لقب «صدراعظم تراش» داده بودند (افضلالملک، 56)؛ چنانکه عزل آصفالدوله حاکم تهران توسط شاه نیز به اغوای او صورت گرفت (سپهر، 1/ 543).
بیشتر درباریان که از نفوذ حکیمالملک بر شاه آگاه بودند، میکوشیدند رضایت و دوستی او را جلب کنند؛ از آن میان میتوان عینالدوله، داماد شاه را نام برد که اگرچه قلباً با حکیمالملک خوب نبود، اما در برابر او حفظ ظاهر میکرد (همانجا؛ حاج سیاح، 490). حتى امینالسلطان نیز وقتی به نوکرانِ ترکزبان شاه بیاحترامی میکرد، نامی از حکیمالملک نمیآورد و جانب احترام او را رعایت میکرد (سپهر، 1/ 399، 425، 469، 484). با اینهمه، حکیمالملک مهمترین دشمن اتابک امینالسلطان در دربار محسوب میشد و نقشی اساسی در عزل او از صدارت ایفا کرد (احتشامالسلطنه، 491؛ امینالدوله، 265؛ نظامالسلطنه، 1/ 216، 304؛ هدایت، 98؛ معیرالممالک، همانجا؛ حاج سیاح، 497- 498؛ کاساکوفسکی، 112). سراسر تاریخ مظفری حکایت از دشمنی میان این دو دولتمرد سرشناس دارد (معیرالممالک، 199؛ سپهر، 1/ 438، جم ؛ حاج سیاح، 498؛ نظامالسلطنه، 1/ 264، 270، جم ).
یکی از همپیمانان حکیمالملک در دربار، فرمانفرما بود و این هر دو با هم دستۀ اکثریت و با نفوذ دربار را رهبری میکردند (همو، 1/ 201، 206؛ سپهر، 1/ 55؛ کاساکوفسکی، 112، 139). به طور کلی حکیم آنقدر علاقهمند به دخالت و حضور در کارهای سیاسی بود و آن را بر امور دیگر مقدم میداشت که از شغل اصلی خود یعنی طبابت دور افتاده بود و کمتر او را به عنوان طبیبی حاذق میشناختند (امینالدوله، 248)
پس از عزل امینالسلطان از صدارت، وزارت بیوتات یا ابنیۀ سلطنتی در 1314 ق به حکیمالملک واگذار شد (افضلالملک، همانجا؛ مغیثالسلطنه، 59؛ قس: نظامالسلطنه، 1/ 221-222) و این کار درآمد سرشاری عاید او کرد (امینالدوله، 251؛ کاساکوفسکی، 179). در 1316 ق/ 1898 م، پس از عزل امینالدوله (سپهر، 1/ 212، 240)، وزارت ضرابخانه، و در همین سال ریاست «حافظ الصحۀ» ایران نیز به حکیمالملک واگذار شد (همو، 1/ 397). در 1317 ق، پس از عزل اعضای سابق انجمن معارف به علت تقلب در وجوهات، حکیمالملک از جانب شاه به عنوان یکی از اعضای این انجمن برگزیده شد (همو، 1/ 471) و در همان سال ملقب به وزیر دربار شد (همو، 1/ 496؛ مغیثالسلطنه، همانجا).
در زمان صدرات امینالدوله نیز حکیمالملک و فرمانفرما مشغول مخالفت و دسیسهچینی بر ضد او بودند که سرانجام منجر به عزل امینالدوله شد (امینالدوله، 240-241، 243؛ نظامالسلطنه، 1/ 215، 217، 221؛ افضلالملک، 232؛ هدایت، 104) و گفتهاند که حکیمالملک در تبعید وی نیز نقش داشت (امینالدوله، 264). چه، حکیمالملک اکنون امینالسلطان را بر امینالدوله ترجیح میداد و این بار به نفع او وارد عمل شد (نظامالسلطنـه، 1/ 216، 304؛ هـدایت، 98؛ نیـز نک : گزارش خـان ملک ساسانی، 293، که آورده است: بازگشت مجدد امینالسلطان به توصیۀ سفارت روس بوده است و با خواست حکیمالملک تعارض ندارد).
در فاصلۀ میان عزل امینالدوله و تعیین مجدد امینالسلطان به صدارت و مدتی کوتاه پس از آن، حکیمالملک به طور مستقیم وارد امور سیاسی شد و رشتۀ کارها را به دست گرفت (امینالدوله، 263). در همین ایام ماجرای وامخواهی ایران پیش آمد و با آنکه مشیرالدوله و حکیمالملک مبالغی از سفارت انگلستان پول گرفتند تا دولت ایران از بریتانیا وام گیرد، ولی امینالسلطان که به روسها متمایل بود، کارشکنی کرد و سرانجام دولت ایران از روسیه وام گرفت (نظامالسلطنه، 1/ 240-241).
حکیمالملک در سفر اول و دوم شاه به فرنگ در سالهای 1317 و 1320 ق در زمرۀ ملازمان بود. در سفر نخست، وقتی به شاه در پاریس از جانب یک آشوبطلب سوءقصد شد، حکیمالملک با ضارب گلاویز شد و جان شاه را نجات داد (مظفرالدین شاه، 139-140؛ سپهر، 1/ 521). این حادثه محبت شاه را به او افزایش داد (مظفرالدین شاه، 141؛ سپهر، 1/ 545). در سفر دوم شاه به فرنگ در ضیافت ناهاری که امپراتور آلمان به افتخار مهمانان ایرانی ترتیب داده بود، شاه در خلوت با امپراتور، زمانی را که میتوانست به صحبت دربارۀ مسائل مهم بپردازد، به خواستۀ حکیمالملک مشغول تعریف و تمجید از او نزد امپراتور شد تا دولت آلمان به جای نشان عقاب قرمز درجۀ اول که برای حکیمالملک تعیین کرده بود، نشان دیگری به او اعطا کند (احتشامالسلطنه، 488- 489). در همین سفر دشمنی میان دو گروه فارس و ترک در دربار، و دشمنی میان امینالسلطان و حکیمالملک آشکارتر شد (احتشامالسلطنه، 491؛ امینالدوله، 269؛ هدایت، 115).
مهدی بامداد آورده است که حکیمالملک را انگلیسها در برابر امینالسلطان که طرفدار روسیه بود، علم کردند و قصد آن داشتند که او را به منصب صدارت برسانند، ولی موفق نشدند (4/ 36-37، 5/ 152، حـاشیـۀ 2؛ نیـز نک : احتشـامالسلطنـه، 280). حکیمالملک به انگلوفیل بودن مشهور بود (بامداد، 4/ 37؛ براون، 107؛ هاردینگ، 124) و در واقع پس از اتابک امینالسلطان متنفذترین شخصیت دربار مظفرالدین شاه به شمار میرفت (سپهر، 1/ 495، 541؛ بامداد، 4/ 36)؛ اما به هرجهت یا از آن رو که دار و دستۀ کافی نداشت (نک : کاساکوفسکی، 179) یا به هر علت دیگر هرگز موفق به پوشیدن قبای صدارت نشد.
صدر اعظم که پس از بازگشت از فرنگ به این فکر افتاده بود که یکسره خود را از شر حکیمالملک آسوده کند، عینالدوله را به حکومت تهران برگزید تا رقیبی در برابر حکیمالملک باشد (نظامالسلطنه، 1/ 259؛ شعبانی، 121-122). همچنین به سعایت از حکیمالملک نزد شاه پرداخت تا نخست او را از وظیفۀ معالجۀ شاه عزل کردند و سپس به تحریک و همدستی عینالدوله، پیشکار و داماد شاه، او را منصب حکومت گیلان دادند تا از تهران دورش گردانند (امینالدوله، 271؛ معیرالممالک، 156؛ سپهر، 2/ 663؛ حاج سیاح، 530).
مرگ حکیمالملک به طور ناگهانی، بر اثر سکته و اندکی پس از تبعید در منزلش در رشت اتفاق افتاد (جمادیالاول 1321/ اوت 1903). در همان زمان شایعاتی در این باره که مرگ او توطئهای توسط صدراعظم امینالسلطان بوده است، بر سر زبانها افتاد (احتشامالسلطنه، 280، 491؛ سپهر، 2/ 665؛ براون، نیز هاردینگ، همانجاها). حکیمالملک پیش از تبعید پیشبینی کرده بود که «امینالسلطان به اغوای عینالدوله او را از دربار دور خواهد کرد و صدر اعظم غافل از آن است که در این صورت، عینالدوله بر خود او غلبه خواهد کرد و صدارت را از چنگش به در خواهد آورد» (حاج سیاح، همانجا). پیشبینی حکیمالملک درست از آب درآمد (نظامالسلطنه، 1/ 284-286)، چه، در این زمان نارضایتی عمومی از کارهای امینالسلطان در میان روحانیت و تودۀ مردم با مرگ حکیمالملک شدت یافت و اندک زمانی پس از این حادثه صدراعظم از صدارت عزل، و تبعید شد (احتشامالسلطنه، 492؛ حاج سیاح، 530- 533).
پس از مرگ حکیمالملک میراثی کلان از او بر جای ماند (بامداد، 4/ 37- 38؛ سپهر، 2/ 665). بازماندگان او در تبریز، اصفهان، بروجرد و تهران به طبابت به سبک سنتی پرداختند و همه شهرت حکیمی یافتند. ابراهیم حکیمی که به نخست وزیری دست یافت، برادرزادۀ حکیمالملک و پسر ابوالحسن خان حکیم باشی بود (مستوفی، 1/ 567، حاشیه؛ شعبانی، 121).
مآخذ
احتشامالسلطنه، محمود، خاطرات، به کوشش محمد مهدی موسوی، تهران، 1366 ش؛ افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، 1361 ش؛ امینالدوله، علی، خاطرات سیـاسی، به کوشش حافظ فـرمانفرماییان، تهـران، 1341 ش؛ بـامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، 1350 ش؛ براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمۀ احمد پژوه، تهران، 1338 ش؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران، 1346 ش؛ خان ملک ساسانی، احمد، سیاستگران دورۀ قاجار، تهران، 1338 ش؛ سپهر، عبدالحسین، مرآة الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1386 ش؛ شعبانی، علی، 1000 فامیل، تهران، 1366 ش؛ کاساکوفسکی، خاطرات، ترجمۀ عباسقلی جلی، تهران، 1344 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ مظفرالدین شاه، سفرنامه، تحریر میرزا مهدی خان کاشانی، بهکوشش علی دهباشی، تهران، 1361 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، رجال عصر ناصری، تهران، 1361 ش؛ مغیثالسلطنه، یوسف، نامهها، بهکوشش معصومه نظام مافی، تهران، 1362 ش؛ نظامالسلطنۀ مافی، حسینقلی، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومه نظام مافی و دیگران، تهران، 1361 ش؛ نوایی، عبدالحسین، حاشیه بر مرآة الوقایع مظفری (نک : هم ، سپهر)؛ هاردینگ، آرتور، خاطرات سیاسی، ترجمۀ جواد شیخالاسلامی، تهران، 1363 ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1344 ش.